چه لذتی داره غذا خوردن...
بالاخره لحظه ایکه خیلی انتظارش رو میکشیدم فرا رسید و بعد از کلی دودلی و پرس و جو از مامانای نی نی ها دل رو زدم به دریا و تصمیم گرفتم غذای کمکی رو شروع کنم.این اتفاق شیرین 5 ماه و بیست روزگیت رخ داد و با 1 قاشق فرنی خیلی رقیق ش...
نویسنده :
عمه الهام
19:24
النا در آخرین روزهای 5 ماهگی در نیریز
بدون عنوان
دوباره چند روز تعطیلی رسید و من بار سفر میبندم...
تعطیلات تاسوعا و عاشورا که با تعطیلات آخر هفته مقارن شده فرصت خوبی فراهم شد که دختر نازم رو برای دومین بار ببریم به دیدار بابابزرگ و مامانبزرگ بابایی که آخرین بار سه ماهگی دخترم رو دیدن و خیلی اصرار به دیدن النا خانم داشتن. تو این ایام عزاداری از همه دوستان التماس دعا دارم... ...
نویسنده :
عمه الهام
16:32
روز خوب النا همراه با خانواده در سیخوران بندر عباس(سه شنبه 92/06/26)
اینم گیر مو های خوشکلی که خاله فاطی به خواهر زاده اش داده،دستت طلا خاله جون
بدون شرح...
گل اندام به پیک نیک میرود...
امروز یکشنبه 92/06/03 چون بابایی عصر کار بود،ما هم حوصله مون سررفته بود با عمه الهام تصمیم گرفتیم برای اولین بار تو رو باکالسکه ببریم تو محوطه و یه دور بزنیم هرچند که هوا هنوزم گرم هست. تو هم تقریبا دختر خوبی بودی،تقریبا چون هنوز خیلی از خونه دور نشده بودیم که شروع کردی به غرغرکردن و از اونجاییکه اصلا با گرما آبتون تو یه جوب نمیره کم کم داشتی از گرما کلافه میشدی.و ماهم تا قبل از اینکه شروع کنی به گریه کردن سریع خودمونو رسوندیم خونه.اینم شد خاطره اولین گردش دختر خوشکلم با کالسکه گل گلیش... ...
نویسنده :
عمه الهام
13:17